در فرهنگ ما شهادت مرگی نیست که دشمنِ مابر مجاهد تحمیل کند.
شهادت مرگِ دلخواهی است که مجاهد با همه ی آگاهی و همه ی منطق
وشعور و بیداری و بینایی خویش خود انتخاب می کند,
اعتراضِ سرخی است بر حاکمیتِ سیاه,
فریادِ خشمی است بر سرِ سکوتی که همه ی حلقوم ها را بریده است,
شهادتِ آن چیزی است که می خواهند در تاریخ غیب شود,
و نمونه ای از آنکه باید باشد ,
وگواهی است بر آنچه در این زمانِ خاموش و پنهانی می گذرد...
شهادت تنها شکلِ جهاد و تنها دلیلِ وجود و تنها نشانه ی حضور و تنها سلاحِ
حمله ودفاع و تنها شیوه ی مقاومتِ «حقیقت» «راستی» و«عدالت»است در عصری
و نظامی که «باطل» «دروغ» و «ستم»آن را خلعِ سلاح کرده , همه ی سنگرهای آن
را در هم کوفته و همه ی مدافعان و وفادارانِ آن را قتلِ عام , متلاشی و نابود کرده
است وانسان بودن در پرتگاهِ انقراض و خطرِ مرگِ همیشگی قرار گرفته است...
شهادت تضمین کننده یِ حیات و حرکت و زندگی و ایمان وعزت و آینده و تاریخِ
یک ملت است...
شهادت دعوتی است به همه یِ عصرها ,
و به همه یِ نسلها که:
اگر می توانی بمیران!
و اگر نمی توانی بمیر...